یادداشتی بر سریال قورباغه

یادداشتی بر سریال قورباغه ، نویسنده و کارگردان : هومن سیّدی ، نویسنده ی این یادداشت : هنگامه بیگ زاده

ظهور ماکیاوولیسم درون

قورباغه سریال متشخصی است و این تشخص را مدیون قصه و بعد فضا سازی درست در عمده زمان اثر است. هومن سیدی در آخرین کارش باز هم در جذب مخاطب موفق بوده است. این فیلمساز جوان همچنان به روال گذشته عمل میکند و نقاط ضعف و قوتش تغییری نکرده است. سیدی همچنان درگیر دوربین بازی قبل از هر چیز دیگریست، گویی همه آنچه که اثر هنری باید به مخاطب عرضه کند در گرو تصاویر شیک و رنگ و لعاب دار است .
شروع ماجرا در قسمت اول دوربین با زاویه 《لوانگل》و حرکتهای 《آرک》 در تعقیب سه بازیگر ، بیننده را به کجا می برد؟ پرداخت شخصیت؟ فضاسازی؟
در ادامه اما دوربین شرایط بهتری پیدا می‌کند ولی آنچه در زوق مخاطب می زند بازی های بد و دیالوگ نویسی های ضعیف است که مثل سابق از عدم زیست فیلم ساز در فضاهای گَنگ و جنوب شهری می آید .
فیلمساز در قسمت اول سعی می‌کند تا با لودگی و پرحرفی شخصیت ها ، مقدمه‌ای کسالت بار برای سوپرایز کردن مخاطب در سکانس پایانی فراهم کند .گویی اگر نیم ساعت ابتدایی قسمت اول راهم نبینیم چیزی را از دست نداده ایم .
دیالوگ نویسی با فرمول سوال در پاسخ به سوال، به جز شخصیت رامین در دیگر شخصیت ها به شکل اعصاب خورد کن و پرتو پلاگو جلوه می کند.

یادداشتی بر سریال قورباغه

یادداشتی بر سریال قورباغه

کارگردان : هومن سیّدی

کارگردان : هومن سیّدی. اما مهم ترین بخش سریال سیر تحول شخصیت ها و تبدیل شدنشان به هیولا که به نوعی نمایش ظهور ماکیاولیسم درونشان نیز هست. نمایش سیر تحول شخصیت یکی از ضروریات درام است. شاید بتوان از چگونگی رسیدن نوری و لیلا به این مرتبه از قساوت گذشت کرد اما رامین شخصیتی که در ابتدا خلافش فروختن تکست رپ به جوان های شهرک اکباتان است چگونه طی چند ماه که در بیمارستان بستری بوده یا در آگاهی بازجویی میشده تبدیل به مغز متفکری گانگستر گونه میشود که قتل و دزدی و غیره به راحتی از دستش برمی آید.

نحوه صحبت کردن نوری در سریال سرد و مصنوعی و فقط به جهت ایجاد تشابه با پدر خوانده معروف است که ای کاش سیدی در پرداخت شخصیت به این ریسمان نخ نما آویزان نمی شد. خرده پیرنگ های قصه و گاهی بعضی سکانس ها بی منطق و زائد به حساب می آیند برای مثال چگونگی همراه شدن سروش و آباد و توافقی که طی چند دقیقه در راهروهای دادگاه شکل گرفت یا نوع آشنایی لیلا و شمس آبادی و یا مثلاً سکانس حضور رامین روی برج بلند که با تعقیب و گریز بی دلیل نگهبان برج همراه شد.
اما آنچه ارزشمند و قابل توجه است عدم سقوط فیلمساز به ابتذال و حفظ شخصیت اثر قصه گو برپایه جذابیت های دراماتیک است .فضاسازی خوب سریال تا حد زیادی مدیون موسیقی بامداد افشار است که برای ساخت این اثر از موسیقی سرخپوستی الهام گرفته است.
و اما سکانس پایانی سریال همانند قسمت فلاش بک به دوران کودکی رامین ، خارج از لحن اصلی سریال  است و با چه هدف و تاثیری ساخته شده؟. بنظر می آید فیلمساز در پی ابراز شایستگی هایش در ژانرهای دیگر است. ساخت رویاها و توهمات رامینِ در حال مرگ تداعی کننده 《هامون》 مهرجویی و《هشت و نیم》 فلینی است.
سریال قورباغه در ۱۵ قسمت علی رغم نقصان هایش به جهت احترامی که برای مخاطب قائل است تشخص دارد و قابل دیدن است.

یادداشتی بر سریال قورباغه ، نویسنده ی این یادداشت : هنگامه بیگ زاده
اردیبهشت ۱۴۰۰