نقد فیلم صحنه زنی – اثر علیرضا صمدی

نقد فیلم صحنه زنی – اثر علیرضا صمدی ، تهیه کننده: مجیدرضا بالا ، منتقد : هنگامه بیگ زاده.

فرمول: “آسیب‌هارو باید بذاری دَرِ آسیب پذیرا”

گویا فیلم بنا دارد به یک معضل اجتماعی و یک بِزهِ مافیا گونه بپردازد. منتها نه در معیت یک مددکار اجتماعی، و در پیچ و تابِ دادگاه‌ها و ادارات دولتی، بلکه راوی اینبار یک قهرمان از جنس  قهرمانان《فیلم فارسی》 است. “اسد” که رهبری دارودسته کلاهبرداری از شرکت‌های بیمه را به عهده دارد،ضمن حفظ سمت در یک مجموعه ارائه تشریفات به عنوان 《محافظ》 هم، مشغول به کار است.
قهرمان ما قبل از ورود به هرگونه گره افکنی قصه، مسئله خودش را نیز دارد. دختر و زنش که وقتی او زندان بوده رفته‌اند. و به ناکجا!
فیلمساز تلاش دارد مسئله نقد اجتماعی و فضای درامِ 《مردی از جنوب شهر》 قصه را ، در هم تنیده به خورد مخاطب دهد.
از جنبه تکنیکی حرجی متوجه روایت نیست. دوربین خوب است. نماها کامل ،زوایا درست و به جز یکی دو پلان،  درهیچ جای فیلم شاهد خلاقیت های پست مدرن نمای دوربین و تصاویر عجیب و غریب نیستیم.
صداگذاریِ مطلوب و طراحی صحنه درست به خصوص در سکانس‌ مربوط به دکترِ زیرزمینی از نقاط قوت اثر است. اما فیلمنامه در ابعاد مختلف مسئله دارد. در ابتدا منطق بعضی سکانس‌ها نامشخص است و گویی فیلمساز فراموش کرده که سکانس قبل چه گفته و یا در سکانس بعدی چه خواهد کرد.

مثلاً در سکانسی که “شیرین” به خاطر فشارهای مزاحمت صاحب خانه در حضور اسد به گریه می‌افتد فیلمساز ما چنان در فضای فیلم “قیصر” غرق شده که بازسازی پلان پاشنه کفش بالا دادن قیصر (به منزله ی عزم انتقام گرفتن) را دو بار و در دو پلان متوالی برای یک انتقام به تصویر می کشد.
شیرین گریه می کند .اسد متوجه جریان می شود. کام سنگینی از سیگارش می‌گیرد و به سرعت از کادر خارج می‌شود. ما گمان می کنیم که رفت تا صاحب خانه را بُکشد. پلان بعد و سکانس بعد اما شاهدیم که اسد در مسیر رفتن به محل کارش است. داخل رختکن درب کمد را باز میکند ولی مُردد می شود. لباس عوض نمی کند.درب کمد را محکم می بندد و حالا گویی می رود که انتقام بگیرد. [پس در سکانس قبل با سرعت به کجا رفت؟!]

فیلمنامه در دیالوگ نویسی ضعیف است به خصوص که وقتی فضای قصه،‌ جنوب شهری و عناصر همگی بزهکارند ،دیالوگ هایی از جنس زیست زالویی می طلبد که در اکثر بزنگاه ها، شنونده‌ی جملات کم تاثیر و معمولی هستیم.
سکانس شکنجه 《مِستر》 و اعتراف دادنش، کات می خورد به حمل جسدش در بیابان روی شانه های اسد. حال آنکه با توجه به آتش انتقامی که در وجود قهرمان قصه ما زبانه میکشد، چه فرقی می کند که جسد 《مستر》در یک خرابه داخل شهر باشد یا در مزرعه های بیرون از شهر؟!
حضور امید روحانی که اصلاً صدای بازیگری ندارد و دیالوگ هایش به زحمت فهمیده می شود در نقش لوله کش در خانه “لیلا”صرفاً جهت رساندن پیام به زوج های جوان در جهت تغییر دیدگاه نسبت به بچه دار شدن است. حذف این سکانس هیچ ضربه‌ای به اثر وارد نمی‌آورد.

نقد فیلم صحنه زنی - اثر علیرضا صمدی

نقد فیلم صحنه زنی – اثر علیرضا صمدی

منتقد : هنگامه بیگ زاده

نقد فیلم صحنه زنی – اثر علیرضا صمدی ، منتقد : هنگامه بیگ زاده. در صحنه تعقیب مرد صاحبخانه در ساعتی از شب که مغازه را می بندد و قاعدتاً به زعم هر مخاطبی باید به منزل برود و ناگهان تک و تنها سر از کشتارگاه در می آورد کاملاً بی منطق و پا پا در هواست و از آن بدتر کشتارگاهِ سوت و کور است  که به غیر از سوژه، پرنده هم در آنجا پر نمی‌زند تا دوستان ما در کمال آرامش به کار خودشان رسیدگی کنند.
..و یا رحیم دوست سبزواری را به‌ خاطر خیانتی که به گروه کرده ابتدا نزد دکترِ زیرزمینی  خورد و خاکشیر می شود و بعد در یک “صحنه زنی” بی‌رحمانه تصادف شاخ به شاخ می‌کند اما در پایان فیلم در حالی که فقط چند روز از تصادفش گذشته صحیح و سالم در حال کفتر بازی می بینیم. این یعنی وقایع با منطق اثر نمی خواند.
معضل شخصیت پردازی در سینمای ایران گریبان این فیلم را هم گرفته و سردرگمی شخصیت‌های اصلی حتی در مورد مسائل خودشان که پیرنگ اصلی قصه را شکل داده‌اند کاملا عیان است. شیرین چگونه عاشق اسد شده در حالی که اسد مدام به زن و بچه اش فکر می‌کند و این موضوع البته حال شیرین را هم می گیرد. آیا در گذشته اسد همه توجه ش به شیرین بوده؟ و اگر نبوده این علاقه با چه منطقی شکل گرفته؟
اسد از سر میز شام مشترکشان با شیرین به جهت تماسی که گرفته شده به خانه لیلا می رود. در حالی که شیرین منتظرش مانده تا برگردد و با هم شام بخورند از لیلا طلب غذا می کند. اصلا برایش مهم نیست که با کدامشان شام بخورد. ولی در لحظه مواجهه با جسد شیرین چنان به هم می ریزد که به خاطرش مرتکب قتل می شود و تو گویی عاشق سینه چاک ای معشوقه اش را از دست داده است.

دوربین در سکانس صحنه زنی اسد عملکرد خوبی دارد.اسد کنار جاده آهسته با موتور در حال حرکت است. دوربین داخل اتومبیل  در جایگاه شاگرد شوفر اسد را تعقیب می‌کند. لحظه برخورد با تدوین خوب و کات‌های به موقع به زیبایی اتفاق می‌افتد. نمای بعد از واژگونی اسد، دوباره به داخل خودرو بر می‌گردد.

نمایی که به هیچ وجه POV راننده نیست و ماییم که از آنچه بر دو شخصیت گذشته در تاملیم و دوباره چشم به جاده می دوزیم.
نگاه فیلمساز به جامعه ی مصورش شبیه یکی از دیالوگ‌های سبزواری است 《آسیب هارو باید بذاری دَرِ آسیب‌پذیرا》.
فیلم روایت شخصیت هایی است که به لحاظ منطقی ما به ازای بیرونی دارند. از زاویه دوربین فیلمساز همگی خود مقصر شرایط به وجود آمده هستند و خود برای درماندگی خود تجویز های غیر انسانی می کنند. و به جز حفظ جنین و تشویق به زاد و ولد همه چیز سیاه است .
در نهایت علی‌رغم مشکلات فیلمنامه و کارگردانی و نگاه نه چندان مطلوب فیلمساز به مسائل اجتماع، فیلم مخاطب را سرگرم و راضی از سینما روانه میکند.

دی ماه ۱۴۰۰ ، نقد فیلم صحنه زنی – اثر علیرضا صمدی ، منتقد : هنگامه بیگ زاده