تیم خیریه ماورا

کتاب خواندن برای بچه های کار

کتاب خواندن برای بچه های کار

با هم بخوانیم مطالبی در مورد کتاب خواندن برای بچه های کار

کتاب خواندن برای بچه های کار ، 8 بهمن 1402 ، یک روز مقدس دیگه ، قسمت دوم

یکی از دختربچه‌ها که سن‌ش خیلی‌کم‌بود، با زبونی که خیلی متوجه جزییات‌ش نمیشدم میگفت یه نفر صورتش خونی بود، خون میریخت ازش!
به محض شنیدنش، سریع حواس ایشون و بقیه ی بچه‌ها رو پرت‌کردم به جایی که غیر مثبت نباشه.

فقط خدا میدونه چه ها گذشته به این طفل هایی که با معصومیتِ تمام،
بی اراده و بی اختیار، به این دنیا اومدن.

مثل همیشه، مثل هر برنامه ی خیریه ای، پُر بودم از غم و پُر بودم از شادی.

غم بابت اینکه سطح فرهنگ، درک، سواد، تدبیر، اندیشه، بهداشت و همچنین سطح مالی خانواده ها شون به شدددددت پایین هست،

و همچنین غم از این بابت که این طفل معصوم ها “مجبورن” توی سن پایین، دستفروشی یا مکانیکی یا کارگری رو تجربه کنن.

کتاب خواندن برای بچه های کار . شادی از این بابت که مجموعه هایی مثل کودکان فرشته اند وجود دارن تا به بچه ها بگن کتاب چیز خیلی خوبیه، با کتاب، دوست باشین،

و همچنین مراکزی مثل اینجا وجود دارن که بهشون مهارت های هنری (مثل بافت کوسن های مدرن) و همچنین مهارت “نه گفتن” رو یاد بدن و تاکید کنن مسیر موفقیت از جاده ی دانش و آگاهی میگذره.

همچنین شادی از این بابت که تونستم جزئی از یک اتفاق قشنگ باشم. تونستم کاری کنم حتی برای مدتی کوتاه، دیگه “کودک کار” نباشن؛ فقط “کودک” باشن.

بتونن برای زمانی اندک، بدون ذره ای تحمل بار و فشار زندگی، چیزی که باید باشن باشن،
بازی کنن،
دونه دونه و دسته جمعی شعر بخونن،
به کتابی که براشون میخونم گوش کنن،
از علاقه هاشون بگن، از شغلی که دوس دارن در آینده بهش برسن حرف بزنن،
و ذهنیت شون رو از فقر، از نرسیدن ها، و هر چیز منفی ای فاصله بدن.

کتاب خواندن برای بچه های کار

کتاب خواندن برای بچه های کار

ادامه ی متن

در نهایت، بعد از اینکه کارمون تموم شد، وقتی از اتاق اومدم بیرون، به زبان انگلیسی به روانشناس مجموعه اطلاع دادم فلان بچه، ترس بزرگی توی درونش داره. (همون بچه ای که توی قسمت اول در موردش صحبت کرده بودم.)

گفت: “متاسفانه تقریبا میشه گفتش که هیچ کودک ِ کاری وجود نداره که مورد اذیت و آزار قرار نگرفته باشه.”

امروز هم گذشت.
امروز هم، مثل خیلی وقت های دیگه، دوست داشتم یکّه و تنها نباشم. دوست داشتم تکثیر میشدم.

زیاد میشدم و نه تنها اینجا، و برای این بچه ها، بلکه برای بیشمار آدمی که مساله‌ای رو میتونم براشون برطرف‌کنم ، یاری برسونم، مفید باشم، مثبت باشم، ارزشمندتر باشم.

از ریحانه زینلی عزیز، خیلی ممنونم که من رو به این جمع خوب ِ کتابخوانی دعوت کرد و بهم گفت:

به نظر میرسه شما توانایی خیلی‌خوبی برای انجام این‌کار داری.

امروز واقعاً روز خاصی بود.
به من و بچه‌ها انقدری خوش‌گذشت و همه‌چیز خوب بود که حدود ۱ ساعت، بیشتر از زمان تعیین‌شده کنارهم بودیم!

تقریبا دو ساعت از آغاز برنامه گذشته‌بود که یه دختر نزدیک به سنین نوجوانی، با لباس‌هایی که کاملاً متفاوت بود نسبت به سایر بچه‌ها، در زد.

تصور کردم الآن کلاس‌دیگه‌ای دارن و‌ باید اینجا رو به ایشون تحویل‌بدم.
ازش پرسیدم:

شما مربی هستی؟

چند ثانیه مکث کرد و گفت نه!

و من دعوتش کردم بیاد داخل کلاس بشینه و دقایق پایانی رو با ما همراهی کنه.

به این فکر میکردم که این دختر، با این لباسهای کاملاً متفاوت، چطور میتونه کودک‌کار باشه؟

و بعدش به این فکر کردم که آرمان، تو هیچی از جزییات زندگی این آدم نمی‌دونی.

پایان قسمت دوم از کتاب خواندن برای بچه های کار در هشتم بهمن ماه

ارادتمند شما، آرمان امامی پور.

کتابخوانی برای کودکان کار،
کودکان آسیب اجتماعی،
کودکان بازمانده از تحصیل،
توسط خیریه کودکان فرشته اند ،
ادامه دارد… .

پیوند های مرتبط

لینک های مربوط به این مطلب رو در ادامه، مشاهده خواهید کرد.

💚 t.me/Mavara_Charity

💚 t.me/KoodakanCharity

💖 Instagram.com/KoodakanCharity

💖 Instagram.com/Mavara.Charity

لینک دسترسی به قسمت اول کتاب خوانی برای کودکان کار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *